اشعار دفتر دیوانگی های یک روح مشوش
خوب بود میتوانستم کاسه سر خودم را باز کنم واین توده نرم خاکستری پیچ پیچ کله خودم را در اورده بیندازم دور، بیندازم جلوی سگ.(صادق هدایت،زنده به گور)
تو قهرمان رمان زندگی منی
چگونه میتوانی از این نقش دل بکنی
به واج واج وجودم قسم که وراجند
برای وصف تو ، تو معنی کلام منی
ببین که جلد کتاب
دیشب اسمت را در تولبار خاطراتم وارد کردم
تو رو سرچ میکردم
پیام امد دسترسی به این شخص مجاز نمیباشد
فیلتر شکن هایم از کار افتاده
یک استکان چایی، یک پاکت سیگار
یک بالش کوچک ،یک تخت ناهموار
یک مغز تو خالی،یک استخوان، یک پوست
یک روح اشفته ،یک ذهن ناهنجار
یک قلب بی سنگر، از
دوباره میام سراغت، با یه حس سبز و تازه
با همه دیوونگی هام، با یه بوس بی اجازه
دیگه این خیلی مهم نیست، حس ما عشقه یا عادت
هر چی هست پاک و قشنگ
باید تو را بوسید
-
-
باید تو را بوسید
و گذاشت کنار
گاهی از حماقت تو عکس می گیرم و قاب چشمانم می کنم
پلک هایم از خنده تلخی روده بر می شون